English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8726 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dead spot U منطقه ساکت
dead spot U نقطه خنثی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
on the spot <idiom> U درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot U جا
spot U مشاهده کردن گلوله ها
spot U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot U در محل
spot U درجا
spot U کشف کردن دیدن
spot U تشخیص دادن
spot U بجااوردن
spot U فوری
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spot U باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot U لکه دارشدن
spot U تنظیم تیر کردن
spot U کمان
spot-on U دقیقا صحیح
in a spot <idiom> U درمشکل قرار داشتن
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
on-the-spot U فی المجلس
on-the-spot U نقدا"
on the spot U فی المجلس
on the spot U نقدا"
spot U لکه موضع
spot U به طور نقد
spot U نقدا"
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U لکه دارکردن
spot U زمان مختصر لحظه
spot U مسافت یابی کردن
spot U نقطه
spot U خال
spot U مکان
spot U محل
spot U لکه لک
spot U موضع
spot U [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot transaction U معامله نقدی
spot weld U خال جوش
spot weld U نقطه جوش دادن
spot weld U اتصال نقطه جوش
spot welding U نقطه جوش
spot welding U جوشکاری نقطهای
spot welding U جوش نقطهای
spot test U ازمایش فوری
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot sale U فروش نقد
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot repair U تعمیر در محل
spot repair U تعمیر در جا
spot rate U نرخ فروش نقدی
spot price U قیمت تمام شده
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
trouble spot U کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
pain spot U نقطه درد
face off spot U هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
high spot U جذابترین لذتبخشترین
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
handicap spot U مهرهتعادلی
centre spot U خالوسط
yellow spot U نقطه زرد
water spot U واتراسپات
water spot U گردباد دریایی
face off spot U نقطه رویارویی
warm spot U نقطه گرماگیر
warm spot U اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
flying spot U لکه نورتند رو
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
He was kI'lled on the spot. U جابجا کشته شد
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
light spot U نقطه نور
light spot U نقطه منور
long spot U موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
penalty spot U نقطه پنالتی
spot cash U پول نقد
previous spot U نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
soft spot U شولات
spot footing U پی مجزا
soft spot U ناحیه نشست
spot ball U گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot cash U پرداخت نقدی
spot distortion U اغتشاش نقطه
spot elevation U ارتفاع تعیین شده
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
landing spot U نقطه فرود
head spot U نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot price U قیمت برای فروش فوری
spot price U قیمت نقدی
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot pass U پاس غیرمستقیم
spot net U شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot market U بازار معاملات نقدی
spot market U بازار نقدی
spot map U کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot lamp U لامپ با نورمتمرکز
spot lamp U لامپ موضعی
spot kick U ضربه کاشته
spot grading U صافسازی
spot goods U کالاهای اماده تحویل
spot goods U کالاهای موجود
focal spot U کانون
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
spot of enforcement U نقطه پنالتی
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
beauty spot U خال کوچک
spot checks U مقابله موضعی
cathode spot U لکه کاتدی
spot check U بازدید در محل
cash spot U نقد فوری
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
spot checks U بطور چند در میان ازمودن
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks U بازدید در محل
spot checks U بررسی موضعی
touch spot U ناحیه بساوشی
hot spot U نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spot U نقطه داغ
air spot U تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
air spot U تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
advertising spot U فیلم تبلیغاتی
beauty spot U خال
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
cold spot U نقطه سرماگیر
blind spot U نقطه کور
spot check U مقابله موضعی
spot check U بررسی موضعی
beauty spot U خال زیبایی
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
tight spot <idiom> U شرایط سخت
billiard spot U نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
blind spot U نقطه ضعف
spot check U بطور چند در میان ازمودن
Johnny-on-the-spot <idiom> U
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
great white spot U لکه سفید بزرگ
flying spot scanner U پوینده لکهای تند رو
kicks from the penalty spot U شوت از نقطه پنالتی
spot welding electrode U الکترود جوشکاری نقطهای
spot welding machine U دستگاه جوش نقطهای
great red spot U لکه سرخ بزرگ
This is an ideal spot for picnics . U اینجا برای پیک نیک ماه است
spot pattern test U ازمون طرح نقطه ها
baulk line spot U نقطهخطمرز
bridge spot weld U جوشکاری نقطهای
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
white spot ball U مکانتوپسفید
single row spot welding U جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding U جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
dead as a d. U بکلی مرده
dead U ساکن
dead and gone <idiom> U هفت کفن پوسانده
dead even U دقیقا برابر
dead even U کاملا مساوی
dead U مات
dead U منسوخ کهنه
dead U بی پتانسیل
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead U کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead U دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead U آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead U [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead U مسکوت
dead U مرده
dead U توپ کم جان
dead U گوی بولینگ ضعیف
dead U مهجور
dead U بی حس
dead against U درست مقابل
dead U متوفی
from the dead U ازمیان مردگان
dead air U هوای راکد
dead tired <idiom> U خیلی خسته واز پا افتاده
dead type U حروف پخش کردن
dead water U مانداب
dead volume U حجم مرده
dead valley U خشکرود
dead wire U سیم بی برق
dead zone U زاویه بیروح
the dead of winter U چله زمستان
playing dead U مرده نمایی
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
dead type U حروف پخشی
half dead U نیم جان
to cut somebody dead <idiom> U به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead-light U پنجره ثابت
The battery is dead. باتری تمام شده است.
Speak well of the dead . <proverb> U پشت سر مرده بد نگو.
ye living and the dead U زندگان و مردگان
dead bolt U زبانهگوی
dead duck U آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
over one's dead body <idiom> U هرگز
Never!over my dead body . U صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
He is not dead by any chance , is he ? U نکند مرده باشد ؟
dead ahead <idiom> U درست درپشت ،قبل
dead as a doornail <idiom> U کاملا مرده
dead center <idiom> U کاملا وسط
Recent search history Forum search
0dead detritus
0Sue's f4 spot will always be white
0only dead fish go with the flow
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com